سنبل خان!
داستان از اونجایی شروع شد که ...
یکی از آقایون محل کارم تو یه حرکت انتحاری سبیلاشو از بیخ و بن زد!!!!
فکر کن این یه آدم که مدام ریش و سبیل داره یهوووووووو با صورت بدون سبیل ظاهر بشه منم اصلا تو این مدت اینو بدون سبیل ندیده بودم
همینکه از در اومد تو با یه سیس مغرورانه اومد تا دیدمش ترکیدمممممممممممم
هنوزم یادم میفته میخندم
بعد دودقیقه اومد دیدم ماسک زده دوباره خندیدممم خندیدماااااااااااا
از کی بود اینطوری نخندیده بودم
تو روحت !!! مرد گنده میخواسته مدل سبیلاشو شبیه بازیگرای ترکیه ای کنه اما شبیه سنبل خان شده بود میگفت اصلا فکر نمیکردم اینشکلی بشم
اخه یکی نیس بهش بگه مرددد تو پدر دوتا بچه ای این چه کاریه خانمشم کلی دعواش کرده بوده
خودشم تو آینه خودشو میدیده میخندیده
+چند روز بساط خندم جور بود
+نیتم مسخره کردن نبوده و نیست
نگرانم
آره نگرانم
هرچی میدوم نمیرسم
دستم به هیچ جا نمیرسه
دونه دونه خواسته هام محو میشن
نمیخوام ناله کنم
ولی ....خستم
میدونم مثل من زیاده
میدونم آدمای مثل من زیادن
خسته تر از منم هست
اما من در نوع خودم
خنثی خسته داغون و سرگردان ترینم...
میگذره این روزا اما عمر رفته دیگه برنمیگرده...
و من دارم پیر میشم...
اینجا باید توضیح بدم ؟ چی رو ؟
اگه توضیح از خودم باشه که باید بگم از توصیف خودم قاصرم
باید بشینم فکر کنم متواضعانه و بسی خانومانه خودمو توصیف کنم تا منو بشناسین
علی الحساب بدونید خیلی شگفت انگیزناکم
از شوخی که بگذریم باید بگم یجوریم! دیگه تفسیرش با خودتون D:
-
آبان ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۴ ( ۱ )
-
اسفند ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۳ ( ۱ )
